جدول جو
جدول جو

معنی شانه تراش - جستجوی لغت در جدول جو

شانه تراش
(یَ)
کسی که شانه ها را بسازد. (بهار عجم) (ارمغان آصفی) (آنندراج). چون در قدیم شانۀ سر بیشتر از چوب ساخته میشده است لذا اصطلاحاً تراشیدن چوب و بصورت شانه در آوردن را شانه تراشی و عامل آن را شانه تراش میگفته اند
لغت نامه دهخدا
شانه تراش
(نَ تَ)
دهی است از دیه های تابع بارفروش گیلان. (سفرنامۀ رابینو ترجمه فارسی ص 158 بخش انگلیسی ص 117)
لغت نامه دهخدا
شانه تراش
از توابع خرم آباد تنکابن، از توابع بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاصه تراش
تصویر خاصه تراش
سلمانی مخصوص پادشاه یا فرمانروا
فرهنگ فارسی عمید
(اَ شَ زَ)
آنکه مردی را بشاهی از میان قوم بردارد. آنکه بی سابقه و مقدمتی تنی را بشاهی نشاند. آنکه به نیرو و نفوذ کلام هر که را خواهد بشاهی نشاند. کسی که با نفوذ و سیاست خود هر کس را بخواهد شاه سازد. (از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
کسی که برای هر کاری عذری ناموجه آورد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اُ دَ / دِ)
سلمانی مخصوص پادشاه یا امیر یا حاکم. دلاک خاصه شاه یا بزرگ شهری، گرای (گ ر را) شاهی یا حاکمی. خاصۀ خان
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ)
ترانه ساز. آهنگ ساز:
خرک ترانه تراش است و من خرانه تراش
خرانه هاست که در خر همی کنم انشاء.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(تَ)
عمل شاه تراش
لغت نامه دهخدا
(هََ)
آنکه زبانش پیوسته به عیب دیگران گویا باشد:
زبان تیشۀ فرهاد همچنان تیز است
هنوز طعنه تراش از برای پرویز است.
نورالدین ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ)
دهی است از دیهای اطراف تنکابن گیلان. (سفرنامۀ رابینو ص 144 ترجمه فارسی و ص 106 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بهانه تراش
تصویر بهانه تراش
کسی که برای هر کاری عذری ناموجه آورد
فرهنگ لغت هوشیار
اسم ایرادگیر، ایرادی، بهانه جو، بهانه طلب، بهانه گیر، رخصه جو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
صفت آرایشگر مخصوص، سلمانی مخصوص (پادشاه) ، دلاک مخصوص (شاه)
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع دو هزار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
لفظی به معنی خانه خراب که در مقام تعجب از اعمال غیرمعقول
فرهنگ گویش مازندرانی